مدیران چگونه به خودآگاهی می‌رسند

در راه رسیدن به موفقیت در کسب‌و‌کار، مجموعه‌ای از افراد، واحدها و راهنمایی‌های شخصی به شما کمک می‌کنند، اما مشکل این است که مسائل همیشه پیچیده‌تر از آن هستند که با چند روش یا دستورالعمل بتوان از آنها عبور کرد. به همین خاطر، بهتر است کمتر به موارد خاص توجه کنیم و بیشتر به اصول و کیفیتی بپردازیم که ضامن موفقیت است.

طبق تجربه شخصی من – و در تحقیقی که تحت عنوان «قلب، هوش، جرات و شانس» توسط من و همکارانم انجام شد – یک ویژگی وجود دارد که بر همه چیز مقدم است. این ویژگی تقریبا در همه کارآفرینان، مدیران و رهبران بزرگ دیده می‌شود. این ویژگی خودآگاهی است. بهترین راهی که رهبران بتوانند تاثیرگذاری خود را بیشتر کنند این است که این آگاهی را در خود افزایش دهند که چه چیز در آنها انگیزه ایجاد می‌کند و به آنها کمک می‌کند تا تصمیمات بهتری بگیرند.
بدون خودآگاهی قادر نخواهید بود به نقاط قوت و ضعف خود پی ببرید و «نیروهای خارق‌العاده» خود را در مقابل «پاشنه آشیل» خود بشناسید. این خودآگاهی است که به شایسته‌ترین افراد در کسب‌و‌کار اجازه می‌دهد از مرز باریک رهبری عبور کنند: جدی بودن با حفظ فروتنی و همزمان پذیرش ایده‌های جدید و تحمل نظرات مخالف. خود رای بودن (که اغلب با منیت همراه است) و موسسان و مدیران عامل برای بینش خود به آن نیاز دارند، آنها را اغلب آسیب‌پذیرتر می‌کند و توان آنها را برای رهبری توام با فروتنی کاهش می‌دهد. همه این مسائل، بر اهمیت خودآگاهی می‌افزاید.
اینکه خودآگاهی یک عامل اساسی در موفقیت کسب‌و‌کار است موضوع جدیدی نیست. مساله اصلی این است که چگونه می‌توان خودآگاهی بیشتری به دست آورد. در اینجا سه روش برای دستیابی به آن ارائه می‌شود:
۱- خود را امتحان کنید و بهتر بشناسید.
داشتن یک قالب برای خودآگاهی به شناخت نقاط قوت و ضعف کمک می‌کند. در سال‌های اخیر، تست‌های شخصیتی مانند میرز- بریگز و استرنگت فایندر به دلایل موجهی محبوبیت پیدا کرده اند. دلیل محبوبیت آنها این نیست که این تست‌ها شاخص‌های اندازه‌گیری یا پیش‌بینی‌های بی‌نقصی هستند، بلکه به این دلیل است که باعث آسان‌تر شدن فرآیند خود اندیشی می‌شوند که به خود آگاهی بیشتر می‌انجامد. آزمون استعداد کارآفرینی که ما آن را اخیرا عرضه کردیم (مراجعه به سایت www.hsgl.com به زبان انگلیسی) به اندازه‌گیری و مقایسه چهار ویژگی اصلی می‌پردازد که باعث موفقیت کسب‌و‌کار و کارآفرینی می‌شود: امید، هوش، فراست و شانس. در میان یک گروه آزمایشی متشکل از پانصد کارآفرین جهانی و کسانی که کسب‌و‌کار ایجاد کردند، حدود ۵۰ درصد آنها امید داشتند و ۲۵ درصد از شانس، ۱۵ درصد جرات و ۱۰ درصد از هوش برخوردار بودند. در همه انواع شخصیت‌ها، شاهد موفقیت و شکست بودیم. اما درک اینکه کدام ویژگی‌های اصلی در تصمیم‌گیری و هویت شما نقش دارند، مهمترین موضوعی است که در افزایش احتمال موفقیت شما نقش دارد.
۲- به خودتان نگاه کنید و یاد بگیرید.
در یک مقاله قدیمی در مجله هاروارد تحت عنوان «مدیریت خود»، پیتر دراکر نوشته است «هرگاه تصمیم‌گیری می‌کنید یا یک تصمیم مهم اتخاذ می‌کنید، آنچه انتظار دارید اتفاق بیفتد را یادداشت کنید. ۹ یا ۱۲ ماه بعد نتایج را با آنچه انتظار داشتید اتفاق بیفتد مقایسه کنید.» دراکر این فرآیند خود اندیشی را تجزیه و تحلیل بازخورد می‌نامد و آن را به یک تئوریسین آلمانی در قرن چهاردهم نسبت می‌دهد. او معتقد بود که «این تنها راه شناخت نقاط قوت شما است.» بسیاری از افراد موفق نیز روش مشابهی را دنبال می‌کنند. به عنوان مثال، وارن بافت، سال‌ها عادت کرده بود دلایلی را که بر مبنای آن تصمیم به سرمایه گذاری می‌گیرد یادداشت کند و بعدها مجددا به آن مراجعه کند تا ببیند چه کارهایی درست یا نادرست پیش می‌روند. چنین تجزیه تحلیلی می‌تواند کیفی یا به شدت کمی باشد. می‌توان بازخوردهای آنی را نیز به کار برد که مثلا می‌تواند حاصل ارتباط میان مدیرعامل و هیات مدیره باشد. عامل اصلی در تاثیرگذاری تحلیل بازخورد دو چیز است؛ اول، تدوین منطق و انگیزه و دوم، بازتاب و ارزیابی نتایج. دنبال کردن چنین روشی، فرد را مجبور می‌کند تنها بر چگونگی موضوعات متمرکز نشود، بلکه به همان اندازه بر چرایی آن نیز تاکید کند. شاید بزرگ‌ترین مزیت یک تحلیل بازخورد مدون، جلوگیری از تکرار موضوعاتی است که نتایج آن مطابق انتظار نبوده است.
۳- نسبت به دیگران نیز آگاهی داشته باشید.
خودآگاهی برای ایجاد یک تیم حیاتی است. دانستن نقاط طبیعی قوت و ضعفتان شما را تبدیل به یک استخدام کننده و استعدادیاب ماهر می‌کند. اما در عین حال، لازم است نسبت به نقاط قوت و ضعف دیگران نیز یک مشاهده‌گر دقیق باشید. تیم‌های کارآمد متشکل از افرادی هستند که یکدیگر را همزمان درک و تکمیل می‌کنند. می‌توان گفت، غیرممکن است که یک فرد از لحاظ همه ویژگی‌های لازم برای ایجاد کسب‌و‌کار، بالاتر از سطح متوسط قرار داشته باشد. حتی بهترین تیم‌ها نیز به ندرت دارای شخصیت‌های مشابه هستند. برعکس، آنها از لحاظ ممتاز بودن، از طیف‌های گوناگون تشکیل شده‌اند. اگر کسی دارای ذهن باز و معقول باشد می‌داند که وجود انواع مختلف افراد با ویژگی‌های گوناگون در یک تیم طی زمان باعث افزایش خودآگاهی می‌شود و نیاز به تنوع ذاتی را در الگوهای موفقیت عمیق‌تر می‌کند. وقتی می‌بینید که افراد برای رسیدن به یک هدف مشترک، با دنبال کردن روش‌های متفاوتی نسبت به روش‌های شما تلاش می‌کنند، در این شرایط یک همکاری ضمنی مبتنی بر حلقه بازخورد ایجاد می‌شود که مشاهده آن به خودی خود با یادگیری سیستماتیک همراه است. به همراه داشتن افراد درست و کامل و یک سازمان حمایتگر یادگیرنده به شما این امکان را می‌دهد که بهتر ببینید چه کاری را شما به خوبی انجام می‌دهید و چه کاری را دیگران.
مثلث خودآگاهی چنین است: خود را بشناسید، خود را ارتقا دهید و خود را تکامل بخشید. این موارد اصول مشترک‌اند اما لزوما به طور یکسان دنبال نمی‌شوند. چرا؟ چون افراد همیشه متعهد نیستند که در مقابل حقیقت رودررو بایستند. صداقت فکری، تعهد شدید و حقیقت جویی فعالانه اجزای لاینفک هر فرآیند خودشناسی هستند. 

مترجم: رویا مرسلی
منبع: HBR

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *